این بار غدیر
نمی نویسم که از نوشتن نهراسم
من….
از نوشتن نمی هراسم
من مینویسم که از نوشته هایم بهراسند….
این بار از غدیر…
این بار از غدیر که چه بی نظیر خطبه خواند
بوی غدیر باز به مشامم میرسد و لرزه بر اندام منکران میرسد…
بوی غدیر بسیاری را یاد چاه می اندازدو بسیاری را یاد دریا،بسیاری می ترسند در چاه غدیر واژگون شوند و بسیاری می خواهند در دریای غدیر شنا کنند و بی نهایت را تجربه کنند.
اما…
غدیر مرا یاد چشمه می اندازد،چشمه ای که می جوشد و از جوشش آن سیراب می شود هر که از آن بنوشد…
جوششی که هرگز نمیتوان سد راهش شد و در همه ی زمان ها جاری ست…
غدیر شروع این جوشش بود و پایان آن…
نه…. جوشیدن غدیر پایان ندارد و این را کسانی فهمیدند که سعی بر سد کردن مسیر چشمه کردند
اما…چشمه پر خروش تر از آن بود که بایستد و آنان خود به هلاکت رسیدند…
غدیر جوشان است
غدیر خروشان است
غدیر آغاز نیست
غدیر اتمام است
آغاز شاید معراج…
اما نه….
خیلی قبل تر از این حرف ها بود
آغاز حتی قبل تر از آدم…
اکملت دینکم
اما
مطمئنا غدیر بود….بی شک.
غدیر فصل الخطاب نبوت بود
و شروع آغازی بی پایان
اکنون که خوب می نگرم انگار
غدیر هیچ نیست همه تهی ست
هر چه هست غدیر نه
بلکه علی ست
علی دلیل پایان نبوت بود
علی شروع آغازی بی پایان
علی جوشش چشمه ی غدیر
علی انگار ستون این عالم بود
غدیر هیچ نیست و هر چه هست علی ست
جهان هیچ نیست و هر چه هست توئی
به گوری چشم دشمنان غدیر
جوشش چشمه های جهان همه توئی
ای دلیل استواری جهان
ای بهر اهل زمین الامان
حافظ مولای ما بمان
ظهور فرزندت خودت رسان
این جهان بی نور شما چه سان
ظهور فرزندت خودت رسان….
الهم عجل لولیک الفرج و فرجنا بهم…
“نگار”