اندیشه های روان

هیچ عبادتی بالاتر از تفکر نیست.
  • خانه 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

دانند همه علی امیر است...

07 شهریور 1397 توسط نگار

علی علت رویداد غدیر است    

دانند همه علی قدیر است

خیبر شکن است حیدر ما

چو شیر ژیانی وی دلیر است

با ستمگران پر خشم و کینه

ولی با دوستان همچو حریر است

زیر سایه اش مامن امنی

بهر شیعه ی حق امیر است

در وادی وی نه ابریشمی فرش

که زیر پای وی فرش حصیر است

آن زمان که بود ایشان خلیفه

خیالش نکنی ایشان فقیر است…

کافر و مسلمان،همه دنیا

در مرام این امیر اسیر است

در مقابل مرام ایشان

نگار و غزلش خیلی حقیر است
“نگار”

 نظر دهید »

این بار غدیر

06 شهریور 1397 توسط نگار

​نمی نویسم که از نوشتن نهراسم
 من….
از نوشتن نمی هراسم
من مینویسم که از نوشته هایم بهراسند….
این بار از غدیر…
این بار از غدیر که چه بی نظیر خطبه خواند
بوی غدیر باز به مشامم میرسد و لرزه بر اندام منکران میرسد…
بوی غدیر بسیاری را یاد چاه می اندازدو بسیاری را یاد دریا،بسیاری می ترسند در چاه غدیر واژگون شوند و بسیاری می خواهند در دریای غدیر شنا کنند و بی نهایت را تجربه کنند.
اما…
غدیر مرا یاد چشمه می اندازد،چشمه ای که می جوشد و از جوشش آن سیراب می شود هر که از آن بنوشد…
جوششی که هرگز نمیتوان سد راهش شد و در همه ی زمان ها جاری ست…
غدیر شروع این جوشش بود و پایان آن…
نه…. جوشیدن غدیر پایان ندارد و این را کسانی فهمیدند که سعی بر سد کردن مسیر چشمه کردند
اما…چشمه پر خروش تر از آن بود که بایستد و آنان خود به هلاکت رسیدند…
غدیر جوشان است
غدیر خروشان است
غدیر آغاز نیست
غدیر اتمام است
آغاز شاید معراج…
اما نه….
خیلی قبل تر از این حرف ها بود
آغاز حتی قبل تر از آدم…
اکملت دینکم 
اما
مطمئنا غدیر بود….بی شک.
غدیر فصل الخطاب نبوت بود
و شروع آغازی بی پایان
اکنون که خوب می نگرم انگار
غدیر هیچ نیست همه تهی ست
هر چه هست غدیر نه
بلکه علی ست
علی دلیل پایان نبوت بود
علی شروع آغازی بی پایان
علی جوشش چشمه ی غدیر
علی انگار ستون این عالم بود
غدیر هیچ نیست و هر چه هست علی ست
جهان هیچ نیست و هر چه هست توئی
به گوری چشم دشمنان غدیر
جوشش چشمه های جهان همه توئی
ای دلیل استواری جهان
ای بهر اهل زمین الامان
حافظ مولای ما بمان
ظهور فرزندت خودت رسان
این جهان بی نور شما چه سان
ظهور فرزندت خودت رسان….
الهم عجل لولیک الفرج و فرجنا بهم…
“نگار”

 نظر دهید »

نگارینه...

28 خرداد 1397 توسط نگار

من بگفتم که نگارم

که نگاری نتوانی که ببینی

که ببینی خنده بر لب چو شراب است

حرام است

چو ببینی تو نگاری

چشم و ابروی کمانی

دگر از خود بگریزی

به لطفش

چو زنی شانه به زلفش

دگر آیینه نخواهی

دگر این چشم به جز روی رخ یار نبیند و نچیند دگر آن دست 

به جز مهر خیالش

دگر آن اسب خیالت نرود جز به سرایش

دل تنگت دگر از می بگریزد

که مبادا که رود

یار

ز یادش…….

 نظر دهید »
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

اندیشه های روان

جستجو

موضوعات

  • همه
  • آغازیه
  • ادبی
  • بدون موضوع
    • داستان کوتاه
  • تماثیل...
  • تک بیتی
  • جان بازی
  • حجاب
  • دلانه هایم
  • شعر هایم
  • طرح ولایت
  • مناسبت ها
  • مولا...

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس